افسردگی
سلام زهرا هستم ۲۱ سالمه. افسرگیم از ۱۸ سالگی شروع شد یعنی اون موقع خیلی شدیدتر شد. از بچگی مورد خشونت پدرم و کتک خوردن و تحقیر شدن دائم قرار گرفتم. هیچوقت درمورد افسردگیم با کسی صحبت نکردم.خیلی متد های رواندرمانی مختلفو دنبال کردم ولی
سلام زهرا هستم ۲۱ سالمه. افسرگیم از ۱۸ سالگی شروع شد یعنی اون موقع خیلی شدیدتر شد. از بچگی مورد خشونت پدرم و کتک خوردن و تحقیر شدن دائم قرار گرفتم. هیچوقت درمورد افسردگیم با کسی صحبت نکردم.خیلی متد های رواندرمانی مختلفو دنبال کردم ولی
من امسال دانشگاه قبول شدم و دردسر جدیدی برای خودم درست کردم! من که از حرف زدن توی کلاس کوچک مدرسمون و حتی مهمونی های خانوادگی فراری بودم حالا باید توی کلاس درندشت دانشگاه ارائه بدم. حس و حالم موقعی که جلوی کلاس هستم و
وقتی مطالب مربوط به خشونت خانگی را خوندم، فکر کردم یه نکته خیلی مهم را با خوانندگان این سایت به اشتراک بگذارم و آن مسئله اعتماد کردن بعد از جدا شدن از همسری هست که آزارمون میده. روزهای بعد از جدایی از همسرم برای من
پرخاشگریندامتگرانه نامی که میتوانم برای نوع رفتار پرخاشگرانهی برادرم برگزینم، “پرخاشگریندامتگرانه” است. یعنی چی؟ یعنی برادرم، بارها و بارها، رفتارهای بسیار زشت و زننده از خود بروز میدهد و حتا بعضاً بهنظر میرسد که آگاهانه، بهنمایش میگذارد که فقط شاید در لحظه نداند که چه
بچه که بودم وقتی با مادرم به هر جا میرفتیم همه در باره لاغری من حرف میزدند و نظر میدادند. شنیدن لاغر مردنی و چوب کبریت و مداد در همه طول دوران مدرسه برایم عادی شده بود. از این که لاغر بودم و هیچ شلواری
زمانی در زندگیم برام یه شوک عاطفی اتفاق افتاد. خیلی سخت وغیرقابل باور بود. نمیتونستم هضمش کنم. من که آدم قوی به حساب میومدم از درون شکسته بودم و دیگه فکر میکردم همه روحم زخمی شده و از این به بعد نمیتونم به کسی اعتماد
بدترین روزهای یک مادر به نظرم درست بعد از زایمانش شروع میشه. دقیقا همون زمانی که همه فکر میکنن همه چیز عاالیه، سختی ها تموم شده وتو چقدر عاشق نوزادت هستی. در حالی که تو تبدیل شدی به یه موجود بی اندازه حساس که احساس