افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به دلیل رنج عمیقی که از مشکلات میانفردی خود و بیثباتی و تزلزل احساساتشان میبرند، از انگیزه بالایی برای شرکت در دورههای رواندرمانی برخوردارند. این افراد به دلیل آسیبهای عمیقی که در طول رشد دیدهاند، در مواجهه با عوامل اضطرابزایی که باعث آشفتگی هیجانی آنها میشود، الگوهای رفتاری پرخطر و یا تکانشی از خود نشان میدهند. برخی رویکردهای رواندرمانی همچون رفتار درمانی دیالکتیک ممکن است تمرکز خود را بر شناسایی این عوامل اضطرابزا گذاشته و فرد را به سمت کنترل نشانهها و پیامدهای این عوامل هدایت کند. اما برخی دیگر از رویکردها با نگاه تحلیلی و عمیقتری به بررسی آسیب ها میپردازند و معتقدند برای درمان نشانههای بیماری لازم است بینش فرد درمورد پویشهای درونروانی، بینفردی و ریشه مشکلاتشان افزایش یابد و در فرآیند ارتباط درمانی با درمانگر (به عنوان یک دیگری نسبتا سالم و ایمن)، مراجع میتواند ظرفیتهایی که طی دوران اولیه زندگی در او آسیب دیدهاند را بازسازی کند.
یکی از این رویکردها که طبق شواهد پژوهشی اثربخشی بالایی در درمان اختلال شخصیت مرزی دارد، درمان مبتنی بر ذهنیسازی است. این درمان بر روی شناخت دنیای درونی خود (نیازها، احساسات و افکار)، اثر این دنیای درونی بر رفتار و تاثیر این رفتار بر دیگری که او نیز نیازها، احساسات و افکار خودش را دارد تمرکز میکند.
ظرفیت ذهنیسازی چیست؟
ذهنیسازی یعنی توانایی دیدن خود از بیرون و دیدن دیگری از درون. شخصی که از ظرفیت ذهنیسازی بالایی برخوردار است، این توانایی را دارد که ببیند در لحظه چه نیازی یا تجربهای در وی موجب بیداری چه احساساتی شده، تا چه اندازه این احساس حاصل اتفاقی است که در محیط بیرون رخ داده و چه میزان از آن مربوط به بیدار شدن خاطرات و تجربیات گذشته است. در نتیجه این فرد در تمایز دنیای درون خود از دنیای بیرون توانمند است. او میتواند در لحظه بسنجد رفتاری را که تحت تاثیر دنیای درونیاش بروز میدهد، چه تاثیری بر دیگری میگذارد.
از طرف دیگر فرد دارای ظرفیت ذهنیسازی در ارتباطات بین فردیِ خود مشتاق است «حدس بزند» که دلیل رفتار دیگری چه چیزی «ممکن است» باشد؟ این در حالی است که فردی که از ظرفیت ذهنیسازی پایینی برخوردار است، ناامنی درون ذهن خود را بر ذهن دیگری فرافکنی کرده و در صحت آن شکی به خود راه نمیدهد. میتوانیم برای درک بهتر این مساله از این مثال کمک بگیریم:
در یک دیدار دوستانه بین شخص «الف» و شخص «ب»، «الف» چند بار به ساعت خود نگاه می اندازد.
–
«ب» دارای ظرفیت ذهنی سازی است، او فکر میکند:
«چرا «الف» به ساعت خود نگاه میکند؟ از این مکالمه خسته شده یا برای رفتن
عجله دارد؟ ممکن است ملاقات یا برنامه دیگری داشته باشد که لازم است به موقع از اینجا
حرکت کند». و از «الف» دلیل چک کردن زمان را جویا میشود و به او اجازه میدهد
تا ذهن خود را برایش شفاف کند.
– «ب» از ظرفیت ذهنیسازی پایینی برخوردار
است. با دیدن رفتار «الف» فکر میکند:
«قطعا «الف» از این ارتباطِ کسالتآور خسته شده و لحظه شماری میکند که
اینجا را ترک کند». «ب» با دیدن هر نشانهی کوچکی که به او احساسِ طرد شدن میدهد
به شدت آشفته میشود، دنیای نا امن و بی ثبات درون خود را به الف فرافکنی میکند و
حالا زمان آن است که با پرخاشگری از خودش در برابر او دفاع کند. به تندی به «الف»
میگوید: « تو بسیار بیادب هستی و حتی انقدر برای من احترام قائل نیستی که نشان
ندهی چقدر حوصلهات سررفته».
ظرفیت ذهنی سازی در ۳ سطح قابل تعریف است:
سطح اول: در «من» چه میگذرد؟

سطح دوم: در «دیگری» چه میگذرد؟

سطح سوم: «من» در ذهن «دیگری» چگونه به نظر میآیم؟

ظرفیت ذهنیسازی در اختلال شخصیت مرزی
همانطور که در این مقاله مفصلاً درمورد چگونگی شکلگیری اختلال شخصیت مرزی در طول دوران رشد و طی ارتباط کودک با والد صحبت کردیم، والدین یا مراقبان اصلی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی غالبا چنان سردرگم و آسیب دیدهاند که نمیتوانند در تعامل با کودک باثبات و قابل پیشبینی باشند، احساسات او را هنگام آشفتگی تنظیم کنند، و انعکاسی روشن از چیزی باشند که در درون کودک میگذرد تا کودک از طریق دیدن خود از بیرون بتواند تعریف یکپارچهای از خود در تعامل با دنیای اطراف شکل دهد. به همین دلیل افراد درگیر با اختلال شخصیت مرزی نه در دنیایی خاکستری، بلکه در یک دنیای سیاه و سفید زندگی میکنند. همین مساله موجب نقص ظرفیت ذهنیسازی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی میشود. در واقع برای این افراد تنها راه درک رفتار والدی که لحظهای مهربان و لحظهای بدون دلیل تند و پرخاشگر بوده، معنی دادن به رفتار والد از طریق احساساتش است. «احساس بدی دارم. حتما من بچۀ بدی بودهام که حالا طرد شدهام». آنها دنیای بیرون را بر اساس احساس آنی و لحظهای خود تفسیر میکنند و قادر به تمایز دنیای بیرون از احساسات درونی خود نیستند.
درمان مبتنی بر ذهنی سازی
در رویکرد مبتنی بر ذهنی سازی که از جمله موثر ترین رویکردها برای درمان اختلال شخصیت به حساب میآید، درمانگر و مراجع در تعامل درمانی به بررسی روایت زندگی مراجع میپردازند. درمانگر مانند والدی ایمن، حساس به نیازهای هیجانی مراجع و پاسخگو به این نیازها در این تجربیات با او همراه میشود و به مراجع کمک میکند تا کلاف سردرگم احساسات خود را در دست گیرد و آنها را بشناسد. در طول بررسی این روایتها به مرور زمان دنیای آشفته درونی فرد درگیر با اختلال به او شناسانده میشود.
در هر جلسه از درمان با تمرکز بر موقعیتی که در زمان حال (موقعیتی در رابطۀ درمانی یا دیگر موقعیتهای ارتباطی زندگی روزمره) مراجع را آشفته کرده، درمانگر به مراجع کمک میکند تا در هر لحظه به دنیای درونی خود نگاه کند و با بررسی همدلانه ریشه های احساسات حال حاضر او در گذشته و نیازهایی که سابقاً در بیمار نادیده گرفته شده، بین الگو های مخرب امروز او و تجربیات گذشته اش پیوندی برقرار کند و با افزایش این بینش به مرور مرز بین دنیای درونی فرد و واقعیت موقعیت های بیرونی شکل میگیرد.
در این درمان فرد فرصت دارد با شناختن دنیای درونی خویش از فرافکنی این جهان بر دیگران دست بکشد. درمانگر نیز که با دیدن الگوهای مخرب مراجع در رابطۀ درمانی از او رنجیده نمیشود بلکه با شفافسازی آنچه که در رابطۀ درمانی رخ داده و با شفاف کردن ذهن خودش، به مراجع این فرصت را میدهد تا سطوح مختلف ذهنیسازی را در خود شکل دهد.
در این درمان، درمانگر توصیۀ خاص یا راهکاری ارائه نمیدهد بلکه به دلیل فرآیندهای ارتباطی سالمی که بین مراجع و درمانگر شکل میگیرد، مراجع به مرور زمان به سمتی میرود که جهان بیرون را صرفا با احساسات درونی خود معنی نکند، بلکه بتواند با درونی کردن چهره با ثبات و قابل پیشبینی درمانگر – به عنوان نمادی از دنیای بیرونی – جهانی را ببیند که گاهی دچار مشکل میشود اما میتوان آن مشکلات را ترمیم کرد، و در نتیجه خودش را ببینید که اشتباه میکند اما طرد نمیشود و همچنان ارزشمند است. این ایمنی موجب تنظیم شدن هیجانات مراجع و در پی آن افزایش ظرفیت ذهنیسازی در وی میشود.
در واقع درمانگرِ رویکرد ذهنیسازی آینهای بیرونی میشود تا فرد درگیر اختلال شخصیت مرزی تصویر یکپارچۀ خود را درون آن ببیند و بتواند به مرور این تصویر را درونی کند. هدف نهایی این درمان ایجاد ظرفیت دیدن خود از بیرون و دیگری از درون به شکل همزمان است.