«ترن هوایی» استعارهای دقیق برای توصیف زندگی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی است، زیرا ارتباط با این افراد میتواند درست به اندازۀ سوار شدن بر یک ترن هوایی هیجانانگیز و جذاب، و درعینحال به همان اندازه دلهرهآور و ناایمن باشد. اختلال شخصیت مرزی به اختلال شخصیت ناپایدار مشهور است. این اختلال از جمله اختلالات شایع روانشناختی است، که بین ۱ تا ۵ درصد از افراد جامعه را درگیر خود میکند.
ویژگی عمده افراد مرزی عدم ثبات هیجانی و مشکل جدی در کنترل تکانه است، که باعث میشود ویژگیهای زیر به عنوان علائم و نشانههای شاخص و توصیفکنندۀ خلقوخوی افراد مبتلا به این اختلال به حساب آید:
>> تصمیمات عموما بدون تفکر و ناپایدار
>> نوسانات خلقی
>> خشم کنترل نشده
>> هیجانزدگی و متمرکز بودن بر خود و هیجانات خویش
>> بیتوجهی به تاثیر متقابل بر رفتار و احساسات دیگران
افراد مرزی معمولا از دید اطرافیان خود احساساتی و زود رنج تلقی میشوند، خودپنداره و اعتماد به نفس پایینی دارند و تصمیمگیریهای ناگهانی و بدون تفکر را میتوان در ابعاد مختلف زندگی آنان مشاهده کرد. وارد شدن به رابطه با فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی میتواند در ابتدا بسیار هیجانانگیز و جذاب به نظر برسد و طرف مقابلِ خود را تا کاخی در بالای ابرها همراهی کند. افراد مبتلا به این اختلال در ابتدای روابط عاطفی خود عموما بسیار پرشور و احساس هستند، تا حدی که ممکن است طرف مقابل از این که تا این اندازه مورد توجه قرار میگیرد، شگفتزده شود. آنها غالبا روابط جنسی پرهیجانی برقرار میکنند. این در حالی است که همه چیز به این شکل ادامه پیدا نمیکند. عموما بعد از دورۀ گذار اولیه به دلیل نا ایمنیهای عمیقی که در این شخصیت وجود دارد، زمانی که عیب و نقصی در رفتار طرف مقابل خود پیدا کنند که بیدار کننده نا امنیهای درونی آنها باشد و یا با توجه به زمینۀ بدبینیای که دارند به این موضوع شک کنند که «آیا طرف مقابل به اندازه کافی به آنها محبت دارد یا نه؟» روی دیگر سکه به همان شدت شروع به خودنمایی خواهد کرد. و افسردگی و اضطرابهایی که عموما با این اختلال همراه است رخ نشان میدهد.
ترس از طردشدن یا نادیده گرفته شدن باعث تلاشهای مستاصلانه در این افراد خواهد شد. ناکامیهای جزئی در آنان میتواند منجر به دورههای افسردگی شود و به صورت واکنشهایی مانند تهدید به خودکشی، خودزنی، سوء مصرف مواد مخدر، رانندگی پر خطر و دیگر رفتارهای بیپروا و پرخطر بروز پیدا کند.
از خصوصیات اصلی این افراد آن است که طرف مقابل را به صورت بسیار خوب و بینظیر یا بیاندازه پست و بیارزش (نوسان افراطی بین دوقطب سیاه و سفید) ادراک میکنند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی جهان را به صورت سیاه مطلق یا سفید مطلق میبیند و تحمل عشق و ناکامی به صورت همزمان برای این شخصیت غیر قابل تصور است.
برای درک بهتر روابط این افراد به مثال زیر توجه کنید:
خانم «الف» ۳۰ ساله، دارای اختلال شخصیت مرزی است. او برای بار اول در ۱۸ سالگی و بار دوم در ۲۵ سالگی نامزد کرده که هر دوی این روابط به جدایی ختم شدهاست. او در توصیف نامزدهای قبلی خود میگوید که افراد بسیار نامناسب و بی ادبی بودهاند، و این شانس او بوده که توانسته به سرعت به واقعیت درونی آنها پی ببرد و آنها را بشناسد.
اکنون مدت کوتاهی است که او با یکی از همکاران خود وارد رابطه عاطفی شده است. در توصیف رابطه اخیرش به دوست خود میگوید که او همان مرد رویاهایش است، و از این که توانسته عشق واقعی را در زندگی تجربه کند سرشار از هیجان است. خانم «الف» از این که یک انسان میتواند تا این اندازه شریف و دوستداشتنی باشد هر روز شگفتزده میشود.
روزی که قرار است آنها برای یک گردش مشترک به سینما بروند، نامزد جدید خانم «الف» با دوازده دقیقه تاخیر به محل قرار میرسد. خانم «الف» که تمام دوازده دقیقه را به این موضوع فکر میکند که چطور این مرد توانسته با بیتوجهی باعث شود آنها دوازده دقیقه طلایی اول فیلم را از دست بدهند، به شدت عصبانی است و هر دقیقه نیز به شدت عصبانیتاش اضافه میشود. دستآخر لحظهای که نامزدش از راه میرسد و از دور برای خانم «الف» دست تکان میدهد، او رو برمیگرداند و هنگام سلام کردن بدون این که دلیل دیر رسیدن نامزدش را جویا شود به او میگوید: «باید میدانستم همۀ مردها شبیه همدیگر و بیتوجه و خیانت کار هستند» و در مقابل چشمان حیرتزده نامزدش بلیت سینما را پاره کرده و به او گفت که دیگر هرگز او را نخواهد دید و با عصبانیت از آنجا رفت.
رفتار خانم «الف» یک نمونه از رفتارهای شایع افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در روابط میانفردی خود است. این افراد در شرایطی که احساس میکنند طرد شدهاند، تنها متمرکز بر احساسات و هیجانات خود متمرکز میشوند و نه تنها قادر نیستند از بخش منطقی ذهن خود کمک بگیرند، بلکه به هیچ عنوان نیز نمیتوانند ذهن و احساس طرف مقابل را مد نظر قرار دهند. در نتیجه خلق این افراد بدون ارتباط منطقی با وقایع بیرونی تنها با تکیه بر هیجان لحظهای به وجود آمده به نوسان درمیآید. همانطور که در مثال ذکر شده، این افراد عموما برونریزیها و انفجار خشم زیاد و نابهجایی را تجربه میکنند، و به سرعت دید منفی و بدبینانهای نسبت به اطرافیان خود پیدا میکنند.
افراد با شخصیت مرزی در هنگام تنش به قدری درگیر احساسات قلیان یافته خویش هستند و از تنظیم آن ناتواناند که نمیتوانند تاثیر رفتارهای تکانشی خود بر طرف مقابل را در نظر بگیرند. جهان فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بیثبات، نا امن و غیرقابل پیشبینی است و افراد درون آن به صورت سیاه یا سفید مطلق در ذهن فرد تعریف میشوند و او قادر نیست که تمام ویژگیهای مثبت و منفی دنیای اطراف را به صورت یک کلِ یکپارچه در ذهن خود متصور شود یا به عبارتی جهان خاکستری را درک کند. این دوپاره و بیثبات بودن هیجانات درمورد خودشان نیز صادق است. با قطرهای محبت و توجه احساس ارزشمندی و با کوچکترین بیتوجهی احساس پوچی و بی ارزشی میکنند.
بر اساس تحقیقات انجام شده فقدان این آگاهی و احساس خلآ دایمی که چنین افرادی تجربه میکنند، میتواند در ارتباط مستقیم با تجارب هیجانی کودکی قرار گیرد. تجربۀ طرد و عدم دریافت توجه کافی در دوران کودکی باعث میشود فرد نتواند به صورت همزمان ذهن خود و دیگران را در نظر بگیرد. به عبارتی کنترل هیجانات و رفتار و افکار فرد برای خودش به قدری مشکل است که توان توجه به احساسات و افکار و رفتار دیگران به طور همزمان را از او سلب میکند و همواره او را درگیر رفع نیازهای عاطفی اولیه خود و فهماندن این نیازها به دیگران میسازد.
کیفیت روابط با مراقب اولیه میتواند پیشبینیکنندهای قوی در این زمینه باشد. به عبارت دیگر واکنش مراقب اولیه به نیازهای دلبستگی کودک و میزان حساسیت، پاسخگویی و در دسترس بودن او میتواند مقادیر زیادی از پیشبینی پذیری و امنیت جهان پیرامون را برای ذهن کودک تبیین کند و یا در مقابل، ناامنی و ناتوانی در تاثیرگذاری بر ترسهای موجود در جهان اطراف را به عنوان تجربۀ زیستۀ کودک در وی نهادینه سازد.